هنوز از شهر خارج نشده بودم که همسرم به همراهم تماس گرفت که نان نداریم به همین منظور مقابل یک نانوایی که محیط تاریکی بود نگه داشتم و چند قرص نان خریدم.
این جوان 35 ساله میافزاید: با عجله سوار خودروام شدم و از شهر صالحآباد خارج شدم و در طول مسیر آواز میخواندم تا از تنهایی به درآیم.
وی خاطرنشان کرد: جاده و اتاق خودرو کاملاً تاریک بود، در حالی که به یک کیلومتری روستا نزدیک میشدم گهگاهی شبح و سایهای بر روی آینه بالای سرم ظاهر میشه و گاهی هم صدای نفسی خفیف به گوشم میرسید ترس و وحشت تمام وجودم را فرا گرفته بود، در آن لحظات مدام آیت الکرسی و دعا میخواندم تا شاید به خیال خود از شر جن رهایی یابم.
وی اضافه کرد: در آن لحظه فقط مستقیم به مسیر جاده نگاه میکردم و مدام بر سرعت اتومبیل میافزودم و حتی میترسیدم که به اطراف و به صندلی عقب نگاه کنم و یا خودرو را متوقف کنم تا ببینم چه خبر است!
در توهم حضور جن بودم که به محض نزدیک شدن به ورودی روستا، دستی به سوی من دراز شد، فریادی کشیدم و ماشین از اختیارم خارج و در حاشیه خاکی جاده خاموش شد.
وی افزود: پس از توقف کامل و خودرویی که بعداً به کمک آمد تازه متوجه شدم که مسافرم جن نیست بلکه پیرزن سالخوردهای از روستایمان است که از شدت سرما پشت صندلی راننده کز کرده بود و زمانی که مقابل نانوایی توقف کرده بودم سوار شده است و در ورودی روستا هم کرایهاش را به سوی من دراز کرده تا حساب کنم.
این راننده جوان میگوید: با ناراحتی تمام به وی پرخاش کردم که چرا مادر زمان سوار شدن اجازه نگرفتی و به من چیزی نگفتی؟! که در پاسخ با کمال خونسردی و آرام لبخندی به من زد و گفت: ببخشید فکر کردم متوجه شدهای پسرم! اما هر چه بود به خیر گذشت و خدا به من و تو رحم کرد، برو یک صدقه بده!!
روز مادر و روز زن مبارک
توجه : شما هم به جمع هزاران دختر و پسر ایرانی بپیوندید !!!
برای دریافت مقالات سایت در ایمیل خود حتما در گروه اینترنتی ما به صورت رایگان عضو شوید تا از تمام امکانات آن بلامانع بتوانید استفاده کنید.
برای عضویت در گروه ما اینجا کلیک کنید
برای دریافت مقالات سایت در ایمیل خود حتما در گروه اینترنتی ما به صورت رایگان عضو شوید تا از تمام امکانات آن بلامانع بتوانید استفاده کنید.